چگونه با احساس ناامیدی کنار بیاییم
سلامت روان
بروزرسانی در ۱ آبان ۱۴۰۴

چگونه با احساس ناامیدی کنار بیاییم

زندگی گاهی ناامیدکننده به نظر می‌رسد، مخصوصاً وقتی فکر می‌کنیم فقط در صورتی خوشحال خواهیم بود که با یک فرد خاص باشیم، شغل خاصی داشته باشیم، یا صاحب خانه‌ای رویایی شویم. ممکن است تصور کنیم رسیدن به آن «چیز منحصر به‌فرد» نشانه‌ی موفقیت شخصی ماست. اما روان‌شناس «تارا وِل» از کالج بارنارد می‌گوید که ناامیدی در فاصله‌ی میان «انتظارات» و «واقعیت» قرار دارد. راه‌های زیادی وجود دارد که ما در دام نارضایتی می‌افتیم؛ داشتن انتظارات بسیار خاص، ما را در مسیر ناامیدی عمیق قرار می‌دهد، زیرا در زندگی به‌ندرت می‌توانیم به تمام چیزهایی که می‌خواهیم دست پیدا کنیم. وقتی انتظار داریم زندگی همیشه شگفت‌انگیز باشد، خودبه‌خود زمینه‌ی نارضایتی را فراهم می‌کنیم.

انتظارات سخت و انعطاف‌ناپذیر ما را به شدت آسیب‌پذیر می‌سازد. سبک زندگی مدرن نیز ما را به چنین طرز فکری سوق می‌دهد؛ ابزارها، وسایل و فناوری‌هایی که زندگی را راحت‌تر می‌کنند، بر شیوه‌ی نگرش ما به دنیا اثر می‌گذارند. با خود می‌گوییم: «البته که باید این چیزها را داشته باشم، من بعد از تمام سختی‌هایی که کشیده‌ام، شایسته‌اش هستم.»

اما واقعیت این است که همیشه به آنچه می‌خواهیم نمی‌رسیم. زندگی اغلب مبهم است، و این ابهام ما را آشفته می‌کند. ما دوست داریم همه چیز تحت کنترل‌مان باشد. وقتی زندگی طبق روال و قابل پیش‌بینی پیش می‌رود، احساس امنیت می‌کنیم. اما در مواجهه با شرایط مبهم، ذهن‌مان بیشتر بر پیامدهای منفی تمرکز می‌کند. ابهام باعث فشار ذهنی می‌شود، مغز را خسته می‌کند و واکنش ترس را در ما فعال می‌سازد. در ذهن‌مان می‌گوییم: «وای نه! نمی‌دانم چه خبر است.»

با وجود تمام ناامیدی‌ها، مغز انسان ذاتاً تمایل به تمرکز بر جنبه‌های منفی دارد. درست مانند انسان‌های اولیه که باید همیشه مراقب خطر می‌بودند، ما هم ناخودآگاه به چیزهای بد توجه بیشتری نشان می‌دهیم. وقتی احساسات شدیدی را تجربه می‌کنیم، توجه‌مان افزایش می‌یابد و ممکن است در چرخه‌ای از افکار تکراری گرفتار شویم. این بیش‌فکری می‌تواند سیستم عصبی را بیش‌فعال کرده و واکنش ترس یا فرار را تقویت کند. حتی ممکن است علائم فیزیکی مانند تپش قلب یا گرفتگی عضلات را تجربه کنیم؛ که خود این علائم، افکار منفی را تشدید می‌کنند.

جالب است بدانید از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۲۲، احساسات منفی مانند اضطراب، ترس، غم و خشم در سراسر جهان افزایش یافته‌اند. امروزه بسیاری از مردم دچار بی‌اعتمادی و بدبینی هستند.

اما باید بدانیم که پذیرش ابهام، خود فرصتی برای رشد است.

کودکان به‌طور طبیعی ذهنی باز دارند، و این ویژگی ارزشمندی برای مواجهه با ناشناخته‌های زندگی است. «الیسون گوپنیک» از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی، توانایی‌های شناختی کودکان را بررسی کرده است. در یکی از مطالعاتش، اسباب‌بازی‌ای را به کودکان و بزرگسالان نشان داد که با قرار دادن بلوک‌های خاصی روشن می‌شد. سپس مجموعه‌ی جدیدی از بلوک‌ها به آن‌ها داده شد تا دوباره اسباب‌بازی را روشن کنند. بزرگسالان بر روش اولیه پافشاری کردند، اما کودکان بلافاصله روش‌های جدید را امتحان کردند. این نشان می‌دهد که ما ذاتاً ذهنی باز داریم، نه بسته.

کودکان در «حال» زندگی می‌کنند. آن‌ها بلدند در لحظه حضور داشته باشند؛ و ما نیز باید همین‌گونه باشیم. وقتی در لحظه زندگی می‌کنیم، نگرانی‌هایمان رنگ می‌بازند. چرا نوازنده‌ی پیانو در میانه‌ی اجرا چنان سرخوش به نظر می‌رسد؟ چرا دونده یا ریاضی‌دانی که مسئله‌ی پیچیده‌ای را حل کرده احساس سرمستی می‌کند؟ روان‌شناس «میهالی چیک‌سِنت‌میهالی» که مفهوم «جریان» (Flow) را معرفی کرد، معتقد بود غرق شدن در کاری لذت‌بخش می‌تواند زمان و مکان را از ذهن محو کند. این نوع توجه عمیق، نوعی مراقبه است؛ جوهره‌ی واقعی «در لحظه بودن».

این حس سیال را می‌توان به زندگی روزمره نیز وارد کرد. تمرکز بر «اکنون» راهی مؤثر برای مقابله با افکار منفی و انتظارات خشک است. وقتی در کاری غرق می‌شویم، با خود واقعی‌مان ارتباط برقرار می‌کنیم، اما در خود غرق نمی‌شویم. در مقابل، اگر مدام به «چه می‌توانست باشد» یا «چه باید می‌بود» فکر کنیم، هرگز زندگی هدف‌مندی نخواهیم داشت و ارزش واقعی زندگی را از یاد می‌بریم.

در نهایت، زندگی در لحظه، سنگ‌بنای تفکر سالم است.

منبع: psychologytoday

ارسال نظر
تمام نظرات بعد از تایید نمایش داده می‌شوند.